به نام خداوند بخشاینده و بخشایشگر
فرزند نازنینم سلام ؛
اوّلین بار که تو را دیدم اوّل مهر بود که مثل یک غنچه ی کوچک و زیبای گل هر روز صبح با لبخند شکفته می شدی .
آن روزها با هم آموختیم «مثل خورشید» گرم و مهربان باشیم ؛ «شادی گل ها » را با هم تماشا کنیم و هر وقت « ابرها می آیند» با «هدیه های او» قطره های ریز باران را بر روی صورت و دست های خود احساس کنیم . یاد گرفتیم در «جشن تولد » پیامبر خدا و امامان مهربانمان شرکت کنیم . و « در میان کودکان»شاد و خوش حال باشیم . آموختیم که با ادب و احترام پای «سفره ی عموعبّاس» بنشینیم و با سعی و تلاش «برای پاکیزگی» خودمان و «نیمکت سبز » محله امان بکوشیم .
حال که به آخر راه رسیده ایم دستم را به نشانه ی دوستی همیشگی به سویت دراز می کنم . امیدوارم همیشه موفّق و پیروزباشی.
خدای یکتا پشت و پناهت
آموزگار کلاس دوم شما : بحرینی